محمدمحمد، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
امیرامیر، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

محمد و امیر عزیز دل

آرایشگاه

امروز محمد بردیم آرایشگاه خیلی زیبا شدم اولش که وارد شدم با همان زبان بچگی ام  گفتم که می شه مو کوتاه نکنیم مامانی هم با من حرف زد من رو راضی کرد مو هامو کوتاه کنم ولی در عوض یک مورچه برام گرفت و اینقدر آرام بودم که هر کی از کنار آرایشگاه رد می شد می گفت عجب پسر آرامی ومامانم هم  از ته دلم خدا رو شکر کردم   اینم عکس من قبل ازاینکه موهامو کوتاه کنم   الهی مامان قربونت بشه چقدر مظلموم افتادی ببینید مامانم برام مورچه گرفته ...
25 دی 1391

کمک به بابا

روز جمعه بود بابای محمد هم وقتش آزاد تصمیم گرفت بابا هم تصمیم گرفت که در سرامیک را بگیره به قول خودش درز گیری بکنه شما هم طبق معمول کمک بابا کردین ولی با کلی شیطنت و کلی هم به شما خوش گذشت معلومه به من می خواد خوش بگذره   ...
25 دی 1391

دختر آرام

عمو مصطفی دوست بابا رضا توی یک روز پاییزی امدن دیدین ما و دیدین خونه جدید برای دقیق تر گفتن روز امدن آنها شب اول محرم الحرام بود عمو یک دختر ناز و آرام به نام زینب داشت که همش  میخواست با محمد بازی کنه ولی محمد آقای ما چون با کوچکتر از  خودش  زیاد نمی جوشه  با اون زیاد بازی نکرد ولی آخر سر که می خواستن برن اجازه داد با خانم خانمها یک عکس یاد گاری بگیره من هم از فرصت استفاده کردم اون توی وب محمد گذاشتم ...
25 دی 1391

تغییر اسم حیوانات

محد آقا خوب اسم حیوانات می گه فقط با یک تفاوت که به زبان خودش فیل                   خیل پنگوئن                    بینگو بینگو اسب                 اسپ گراز                       گراز     الاغ              ...
11 دی 1391

روز بدون تلویزیون

امروز 10 دی 91 از صبح که بلند شدیم سعی کردم محمد کمتر تلویزیون تماشا کنه  به از یک صبحانه که به قول خودم معمولی براش یک سبزی پلو ماهی درست کردم که خود محمد هم کمک کرد و کلی ذوق کرد خلاصه این پسری ما هم فقط ایگار دوست داره فقط ماهی خالی بخوره من هم با بازی هم شده به ایشون برنج هم دادم بعد به من گفت مامان نمی خوای با کامپیوتر کار منی امروز کارنکردی من هم کلی بهش خندیدم  گفتم باشه ولی خیلی کم با کامپیوتر کار کردم با هم رفتیم برای محمد رنگ انگشتی گرفتیم  از دم مغازه می گفت مامان مرسی که برای من نقاشی گرفتی کلی بازی و روی دیوار هم یک پارچه زدم و اون هم نقاشی کشیدعجب روز بدون تلویزیون خوب و آرامش بخش محمد جونی امروز هم مثل روز...
11 دی 1391
1